تماس با من
hassan.zamani@gmail.com
09122046974
09122046974
۱۳۸۸ خرداد ۵, سهشنبه
۱۳۸۸ اردیبهشت ۳۰, چهارشنبه
سه داستان كوتاه
نرم کردن فولاد
لاینل واترمن داستان آهنگری را میگوید که پس از گذران جوانی پر شر و شور تصمیم گرفت روحش را وقف خدا کند. سالها با علاقه کار کرد، به دیگران نیکی کرد، اما با تمام پرهیزگاری، در زندگیاش چیزی درست به نظر نمیآمد حتی مشکلاتش مدام بیشتر میشد.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعاً عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی، زندگیات بدتر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.
آهنگر بلا فاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی فهمید چه بر سر زندگیاش آمده است. اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
- در این کارگاه فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا این که فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری آتش روشن کرد و ادامه داد:
- گاهی فولادی که به دستم می رسد نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد تمامش را ترک میاندازد. میدانم که از این فولاد هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
- میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده، پذیرفتهام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که میپسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بیفایده پرتاب نکن.
یک روز عصر، دوستی که به دیدنش آمده بود و از وضعیت دشوارش مطلع شد، گفت: واقعاً عجیب است. درست بعد از این که تصمیم گرفتهای مرد خدا ترسی بشوی، زندگیات بدتر شده. نمیخواهم ایمانت را ضعیف کنم اما با وجود تمام تلاشهایت در مسیر روحانی، هیچ چیز بهتر نشده.
آهنگر بلا فاصله پاسخ نداد. او هم بارها همین فکر را کرده بود و نمی فهمید چه بر سر زندگیاش آمده است. اما نمیخواست دوستش را بیپاسخ بگذارد، شروع کرد به حرف زدن و سرانجام پاسخی را که میخواست یافت. این پاسخ آهنگر بود:
- در این کارگاه فولاد خام برایم میآورند و باید از آن شمشیر بسازم. میدانی چطور این کار را میکنم؟ اول تکهی فولاد را به اندازهی جهنم حرارت می دهم تا سرخ شود. بعد با بی رحمی، سنگین ترین پتک را بر میدارم و پشت سر هم به آن ضربه میزنم تا این که فولاد شکلی را بگیرد که میخواهم. بعد آن را در ظرف آب سرد فرو میکنم و تمام این کارگاه را بخار آب میگیرد. فولاد به خاطر این تغییر ناگهانی دما، ناله میکند و رنج می برد. باید این کار را آن قدر تکرار کنم تا به شمشیر مورد نظرم دست بیابم. یک بار کافی نیست.
آهنگر مدتی سکوت کرد، سیگاری آتش روشن کرد و ادامه داد:
- گاهی فولادی که به دستم می رسد نمیتواند تاب این عملیات را بیاورد. حرارت، ضربات پتک و آب سرد تمامش را ترک میاندازد. میدانم که از این فولاد هرگز تیغهی شمشیر مناسبی در نخواهد آمد.
باز مکث کرد و بعد ادامه داد:
- میدانم که خدا دارد مرا در آتش رنج فرو میبرد. ضربات پتکی را که بر زندگی من وارد کرده، پذیرفتهام و گاهی به شدت احساس سرما میکنم، انگار فولادی باشم که از آبدیده شدن رنج میبرد. اما تنها چیزی که میخواهم این است: خدای من، از کارت دست نکش، تا شکلی را که تو میخواهی، به خود بگیرم. با هر روشی که میپسندی، ادامه بده، هر مدت که لازم است، ادامه بده، اما هرگز مرا به کوه فولادهای بیفایده پرتاب نکن.
دو فرشته
دو فرشته مسافر، برای گذراندن شب، در خانه یک خانواده ثروتمند فرود آمدند. این خانواده رفتار نامناسبی داشتند و دو فرشته را به مهمانخانه مجللشان راه ندادند، بلکه زیرزمین سرد خانه را در اختیار آنها گذاشتند. فرشته پیر در دیوار زیر زمین شکافی دید و آن را تعمیر کرد. وقتی که فرشته جوان از او پرسید چرا چنین کاری کرده، او پاسخ داد:" همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند."
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."
فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم. همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
شب بعد، این دو فرشته به منزل یک خانواده فقیر ولی بسیار مهمان نواز رفتند. بعد از خوردن غذایی مختصر، زن و مرد فقیر، رختخواب خود را در اختیار دو فرشته گذاشتند. صبح روز بعد، فرشتگان، زن و مرد فقیر را گریان دیدند. گاو آنها که شیرش تنها وسیله گذران زندگیشان بود، در مزرعه مرده بود. فرشته جوان عصبانی شد و از فرشته پیر پرسید:" چرا گذاشتی چنین اتفاقی بیفتد؟ خانواده قبلی همه چیز داشتند و با این حال تو کمکشان کردی، اما این خانواده دارایی اندکی دارند و تو گذاشتی که گاوشان هم بمیرد."
فرشته پیر پاسخ داد:"وقتی در زیر زمین آن خانواده ثروتمند بودیم، دیدم که در شکاف دیوار کیسه ای طلا وجود دارد. از آنجا که آنان بسیار حریص و بد دل بودند، شکاف را بستم و طلاها را از دیدشان مخفی کردم. دیشب وقتی در رختخواب زن و مرد فقیر خوابیده بودیم، فرشته مرگ برای گرفتن جان زن فقیر آمد و من به جایش آن گاو را به او دادم. همه امور بدان گونه که می نمایند نیستند و ما گاهی اوقات، خیلی دیر به این نکته پی می بریم."
سنگ پشت
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید. دشوار و کند... و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت، تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست، این عدل نیست.
کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی، من هیچگاه نمی رسم، هیچگاه... و در لاک سنگی خود خزید به نیت نا امیدی.
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود. و گفت :
نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست،فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.
و هر بار که می روی رسیده ای و باور کن انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی. پاره ای از مرا.
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور؛
سنگ پشت به راه افتاد
پشتش سنگین بود و جاده های دنیا طولانی، می دانست که همیشه جز اندکی از بسیار را نخواهد رفت.
آهسته آهسته می خزید. دشوار و کند... و دورها همیشه دور بود.
سنگ پشت، تقدیرش را دوست نمی داشت و آن را چون اجباری بر دوش می کشید.
پرنده ای در آسمان پر زد، سبک؛ و سنگ پشت رو به خدا کرد و گفت : این عدل نیست، این عدل نیست.
کاش پشتم را این همه سنگین نمی کردی، من هیچگاه نمی رسم، هیچگاه... و در لاک سنگی خود خزید به نیت نا امیدی.
خدا سنگ پشت را از روی زمین بلند کرد. زمین را نشانش داد. کره ای کوچک بود. و گفت :
نگاه کن، ابتدا و انتها ندارد. هیچ کس نمی رسد. چون رسیدنی در کار نیست،فقط رفتن است. حتی اگر اندکی.
و هر بار که می روی رسیده ای و باور کن انچه بر دوش توست تنها لاکی سنگی نیست، تو پاره ای از هستی را بر دوش می کشی. پاره ای از مرا.
خدا سنگ پشت را بر زمین گذاشت. دیگر نه بارش چندان سنگین بود و نه راه ها چندان دور؛
سنگ پشت به راه افتاد
۱۳۸۸ اردیبهشت ۲۲, سهشنبه
پروژه نهائي آزمايشگاه پايگاه داده ها
سلام
دوستان همه با تمرين معروف فاكتور آشنا هستيد
سيستمي طراحي كنيد كه شامل 3 جدول مشتري - محصول و فاكتور براي فروشگاه تعاوني محله باشد
فرم هايي براي ورود اطلاعات مشتري - محصول و خريد مشتري داشته باشد
از طريق فرمها بتوان خلاصه فاكتور هر مشتري را ديد
از طريق فرم بتوان براي هر محصول ليست فروش آن را ديد
براي هر مشتري بتوان يك فاكتور زيبايي با كليه مشخصات يك فاكتور رسمي براي چاپ بدهد
هرگونه نوع آوري و زيبا سازي نمره خواهد داشت
پروژه نهايي را در سي دي رايت كرده و در روز دوشنبه 18 خرداد كه تاريخ امتحان عملي آزمايشگاه خواهد بود تحويل دهيد
موفق و سلامت باشيد
سيستمي طراحي كنيد كه شامل 3 جدول مشتري - محصول و فاكتور براي فروشگاه تعاوني محله باشد
فرم هايي براي ورود اطلاعات مشتري - محصول و خريد مشتري داشته باشد
از طريق فرمها بتوان خلاصه فاكتور هر مشتري را ديد
از طريق فرم بتوان براي هر محصول ليست فروش آن را ديد
براي هر مشتري بتوان يك فاكتور زيبايي با كليه مشخصات يك فاكتور رسمي براي چاپ بدهد
هرگونه نوع آوري و زيبا سازي نمره خواهد داشت
پروژه نهايي را در سي دي رايت كرده و در روز دوشنبه 18 خرداد كه تاريخ امتحان عملي آزمايشگاه خواهد بود تحويل دهيد
موفق و سلامت باشيد
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۹, شنبه
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۷, پنجشنبه
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۴, دوشنبه
پروژه شماره 1درس آزمايشگاه پايگاه داده ها
با سلام
اين پروژه اول عملي اكسس كه 1 نمره عملي درس آزمايشگاه پايگاه داده ها را خواهد داشت
در قسمتي از يك سيستم اتوماسيون دانشكده دو موجوديت دانشجو و درس را با ارتباطي تحت عنوان انتخاب با كارديناليتي چند به چند داريم
ERD 1-
را براي سطح ادراكي موضوع فوق رسم نموده و صفت هاي هر موجوديت را مشخص نماييد
2- با ساختار داده ايي رابطه ايي سطح داخلي را رسم نماييد
3- نتيجه سوال 2 را در نرم افزار اكسس پياده سازي نماييد
4- پرس و جويي بسازيد كه شماره دانشجو را گرفته و معدل وي و تعداد درسهايش
5- پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته معدل كلاس و تعداد دانشجويان را محاسبه نمايد
6-پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته نام و نمره دانشجويي را كه بيشترين نمره را گرفته استخراج نمايد
7- پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته نام و نمره دانشجويي را كه كمترين نمره را گرفته استخراج نمايد
پروژه را در نهايت در فولدري تحت نام و نام خانوادگي خود كپي كنيد و سپس بر روي سي دي رايت كرده و تحويل دهيد .
اين پروژه اول عملي اكسس كه 1 نمره عملي درس آزمايشگاه پايگاه داده ها را خواهد داشت
در قسمتي از يك سيستم اتوماسيون دانشكده دو موجوديت دانشجو و درس را با ارتباطي تحت عنوان انتخاب با كارديناليتي چند به چند داريم
ERD 1-
را براي سطح ادراكي موضوع فوق رسم نموده و صفت هاي هر موجوديت را مشخص نماييد
2- با ساختار داده ايي رابطه ايي سطح داخلي را رسم نماييد
3- نتيجه سوال 2 را در نرم افزار اكسس پياده سازي نماييد
4- پرس و جويي بسازيد كه شماره دانشجو را گرفته و معدل وي و تعداد درسهايش
5- پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته معدل كلاس و تعداد دانشجويان را محاسبه نمايد
6-پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته نام و نمره دانشجويي را كه بيشترين نمره را گرفته استخراج نمايد
7- پرس و جويي بسازيد كه كد درس را گرفته نام و نمره دانشجويي را كه كمترين نمره را گرفته استخراج نمايد
پروژه را در نهايت در فولدري تحت نام و نام خانوادگي خود كپي كنيد و سپس بر روي سي دي رايت كرده و تحويل دهيد .
۱۳۸۸ اردیبهشت ۱۲, شنبه
HAARP
در رابطه با موضوع
HAARP
به لينك زير مراجعه كنيد
http://www.centralclubs.com/forum-f60/haarp-t52693.html
HAARP
به لينك زير مراجعه كنيد
http://www.centralclubs.com/forum-f60/haarp-t52693.html
اشتراک در:
پستها (Atom)